از همه طرف تير میریخت روسرمون
.اينطوري
"پاپ پاپ پاپ پاپ"
سينه خيز ميرفتيم که يه جايي پيدا کنيم و پناه بگيريم
که يه بمب منفجر شد
همه برگشتیم
امادیدم"تيمرمن" هنوز ایستاده
واز يه طرف سرش. . .
يه چيزي آويزون بود
وقتي چرخيد تونستم ببينم
يه طرف از صورتش بود
دوتا از بچههامون تيرخورده بودند، سرشون داد ميزدم
داد ميزدم
. . ."ازجاده برين بيرون . . ."
صداي منو نمیشنیدند
رفتم يکيشونرو بلند کردم
نميدونم تقریبا 18 یا 19 ساله بود
رفيقشرو رو با دست آزادم کشيدم
اونا رو گرفتم و گذاشتمشون پشت تايرهاي ماشين
نفسامون حبس شده بود
سعي ميکردیم با دستگاه مخابره خبر بديم
که"درک" رودیدم وسط خيابون ازش خون ميره
شليکها کمتر شده بود و اون به پشت افتاده بود
دستاشو جوري بلندکرده بود که انگار داشت دعا ميکرد
ازدستگاه مخابره فقط صداي نويز مياومد
باسرعت رفتم پيشش
صداي تير مياومد
"پاپ،پاپ،پاپ،پاپ"
مچش رو گرفتم، آوردمش کنارخيابون پشت يه ماشين سوخته
به دستاش نگاه ميکرد
همينطور به دستاي کوفتيش نگاه ميکرد
همينطور دستاشو بازميکرد و ميبست
باز ميکرد و ميبست
پشت سرهم ميگفت:
"نميتونم دستامو حس کنم"
"نميتونم دستامو حس کنم"
به دستاش نگاه کردم
. . .دستات که خوبن، يه نقطه هم روشون نيست
اما پاي چپش، نصفۀراه، وسط خيابون جا مونده بود
هُلش دادم زير ماشين
. . . "درک"دستات چيزيشون نيست فقط محکم بشين
طوري بهم نگاه ميکردکه انگار. . .
انگار که دارم بهش دروغ ميگم
همین لحظه يه بمب دستساز که زيرش بود منفجر شد
تيکههاي بدنش روي من پاشيد
مثل يه. . .
یه گلوله گوشتي بود
بعدش فهميدم که منو انتقال دادند بيمارستان
روي تخت بودم که يه آقايي اومد داخل
خیلی خوب نميتونستم ببينم
به سيم و دستگاه مانيتور نشون دهنده ضربان قلب بسته شده بودم
واون يه...
يه روبان کوچيک(مدال)رو سينه برهنه من انداخت
. . . پسرم تو يه قهرماني. . .
.
.
.
چند هفتهای اونجا بودم
یه شب از پله های پشت بوم بیماستان بالا رفتم
زندگي برام معنايي نداشت
روي لبه ایستادم
هوا سرد بود و تاريک
احساس آرامش داشتم
۱ نظر:
با سلام .
مراسم جشنواره استانی شعر فجر با حضور استاد یوسفعلی میر شکاک و استاد محمود اکرامی فر پنج شنبه 89/11/21 ساعت سه در سالن اجتماعات اداره ارشاد استان قم واقع در خیابان ساحلی برگزار می شود .
منتظر دیدارتان هستیم
ارسال یک نظر